- وصلت کردن
- زنا شویی کردن پیوند بستن ازدواج کردن
معنی وصلت کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- وصلت کردن ((~. کَ دَ))
- ازدواج کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خشم کردن، تندی کردن
اندر زدادن پنددادن: (آدم علیه السلام به شیث وصیت فرمود که این سخنان را نگاه دار و اولاد خود را به محافظت آن وصیت کن)، سفارش کردن بکسی یاکسانی که اعمالی را پس از مرگ سفارش کننده انجام دهند
وژمگیدن پرگاله کردن پینه زدن، یا وصله کردن شکم. ته بندی غذا خوردن خوردن مقدار کمی نان و خوراک یا تنقل برای کاستن از شدت گرسنگی
اپیوختن پیوستن پیوند دادن کرواییدن کلواییدن پیونددادن پیوستن مقابل فصل جدا کردن: (تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی) (مثنوی)، پیوند زدن بدرخت
conectar
enchufar
podłączyć
подключать
підключати
inpluggen
einstecken
brancher
collegare
जोड़ना
লাগানো
(SWAHILI)unganisha
menyambung
ترسیدن، هراسیدن
کوچ کردن و رفتن و سفر کردن، مردن
مشورت کردن، صلاح پرسیدن
به دست آوردن، پولی یا چیزی از کسی گرفتن
غفلت داشتن، غفلت ورزیدن، غافل شدن، غافل بودن
تصویر ساختن، نقاشی کردن، برای مثال هنر باید که صورت می توان کرد / به ایوان ها در از شنگرف و زنگار (سعدی - ۱۵۹) ، پنداشتن، تصور کردن، کنایه از چیزی را خلاف واقع نمودن، گزارش دروغ دادن، کنایه از ساختن پیکری شبیه انسان یا چیز دیگر
تصویر چیزی را کشیدن نقاشی کردن